قمارباز یکی از آثار کمتر حجیم اما بسیار پراحساس فئودور داستایوفسکی است که با الهام از زندگی شخصی‌اش، داستان مردی را روایت می‌کند که در دام اعتیاد به قمار گرفتار شده؛ اعتیادی نه‌فقط به شرط‌بندی، بلکه به هیجان، شکست، امید، عشق و ویرانی. الکسی ایوانویچ، شخصیت اصلی رمان، معلمی است که درگیر رابطه‌ای عاطفی پرتنش با زنی مغرور و بی‌ثبات به نام پولینا است. عشقش به پولینا، وسواسش به قمار، و درگیری‌های مالی و روحی اطرافیانش، همه در کنار هم یک میدان نبرد روانی می‌سازند که هر لحظه‌اش ممکن است به انفجار برسد. داستایوفسکی با مهارت خاص خود، مثل همیشه ذهن شخصیت‌ها را می‌کاود و آن‌چنان دقیق از درون انسان سخن می‌گوید که گاه مخاطب را در مرز هم‌ذات‌پنداری و انزجار نگه می‌دارد. قمار در این رمان فقط یک بازی نیست؛ استعاره‌ای‌ست از زندگی، از میل به ریسک، از شکست‌های مکرر و از غروری که گاه انسان را به سقوطی اجتناب‌ناپذیر می‌کشاند. قمارباز فقط یک رمان درباره قمار نیست، بلکه کتابی‌ست درباره انسان، ضعف‌هایش، اشتیاق‌های خاموشش، و تلاش بی‌پایانش برای فرار از پوچی.