داستان «دختری که ماه را نوشید» در دنیای خیالی و جادویی به نام ایکسرا (Xenith) اتفاق می‌افتد، جایی که جادو بخش جدایی‌ناپذیر از زندگی مردم است. این دنیای جادویی از یک دهکده که در آن مردم به شدت از ترس جادوی سیاه زندگی می‌کنند، آغاز می‌شود. در این دهکده، **مردم هر سال یک کودک را به عنوان قربانی به جادوی سیاه تقدیم می‌کنند، زیرا معتقدند که این کار باعث جلوگیری از عذاب‌های بزرگ‌تر می‌شود. اما هیچ‌کس نمی‌داند که حقیقت این قربانی‌ها چیست. داستان حول شخصیت لیونا می‌چرخد، دختری کوچک که از اشتباهی بزرگ رهایی می‌یابد. در این دنیای جادویی، لیونا توسط جادوگری مهربان به نام "زیلی" نجات می‌یابد. زیلی جادوگر خوش قلبی است که هر ماه ماه را می‌نوشد تا بتواند جادویی قوی ایجاد کند. به مرور، لیونا متوجه می‌شود که او هم قدرت‌هایی خاص دارد و در این مسیر، همراه با زیلی و دیگر شخصیت‌ها، باید جادوها و نیروهای تاریک را که در اطرافشان در حال گسترش هستند، مهار کند و جلوی آنها را بگیرد. ...