کتاب صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز در مورد چند نسل خانواده‌ی «بوئندیا» می‌باشد. وقایعی که‌ در داستان اتفاق می‌افتد همگی در شهر «ماکوندو» است، جایی که‌ چندین سال پیش «خوزه آرکادیو»،این شهر را جهت سکونت خاندان‌شان بنا نهاده‌ بود. «خوزه آرکادیو» این شهر را موقعی که‌ در خواب بود می‌بیند. پس از بیدار شدن از خواب تصمیم می‌گیرد بی معطلی این شهر را بنا کند. این شهر که تماما توسط آب احاطه‌ شده‌ بود و به صورت جزیره‌ای کوچک در آمده‌ بود، بلافاصه‌ پس از تاسیسش دچار اتفاقات غیر واقعی و خارق‌العاده‌ای می‌شود که تا سال‌ها باعث منزوی شدن و تنها ماندن این شهر از بقیه‌ی دنیا می‌شود و هیچ‌کسی به آن شهر رفت و آمد نمی‌کند جز چند کولی و دوره‌گرد که هربار در شهر ظاهر می‌شدند. به اهالی آنجا وسایل و لوازم ساخته‌ شده‌ مانند تلسکوپ، آهن‌ربا و حتی یخ را نشان می‌دادند. داستان تا جایی ادامه دارد که شهر «ماکوندو» بلاخره در معرض ارتباط با دنیای خارج و دولت کلمبیا قرار می‌گیرد و…. .